کودکی به پدرش گفت: «پدر، دیروز سر چهارراه حاجی فیروز را دیدم
بیچاره! چه اداهایی از خودش در می آورد تا مردم به او پول بدهند،ولی
پدر ، من خیلی از او خوشم آمد ، نه به خاطر
اینکه ادا در می آورد و می رقصید ، به خاطر اینکه چشم هایش خیلی
شبیه تو بود ...»
از فردا،مردم حاجی فیروز را با عینک دودی سر چهارراه می دیدند ...
نظرات شما عزیزان:
.
.
.
.
کاش به جا سیب درخت میفتاد رو سر نیوتون
.gif)
.gif)
.gif)
همه رو قبول دلرم
مرسی از لینک من
وبت عالیه
پاسخ:مرسییییی
[ پنج شنبه 26 بهمن 1391برچسب:,
] [ 14:45 ] [ رها ][